سیصد سال قبل، هنرهای جاودان، سلاحها، قدرتهای جادویی و انرژی چی معنوی بیحد و انتهای بین آسمانها و زمین یکشبه به طرز مبهمی ناپدید شد و تمام جنگیران به انسانهای فانی معمولی تبدیل شدند.چن شینگ، جوان ۱۶ سالهایست که تنها چهار سال برای پس گرفتن چی معنوی آسمانها و زمین و بازگرداندن جادو فرصت دارد.او ابتدا باید محافظ خود را برای همراهیاش در این شرایط سخت پیدا کند._چن شینگ: «مهمترین چیز اینه که من آخرین جنگیر این دنیام، ولی تنها جادویی که از پسش بر میآم نور تابوندنه، چه غلطی میتونم بکنم؟»
«صبورانه منتظر باش. وقتی مروارید دینگهای دوباره روی زمین ظاهر شه مسیر نامعلوم سرنوشت همه قبل از دوباره همسو شدن، کاملاً از هم گسیخته میشه.»
چن شینگ: «نمیشه با یه خدای جنگ محافظ دیگه همکاری کنم؟»
«مگه محافظت واقعاً توی جنگیدن ماهر نیست؟»
چن شینگ: «اون تو جنگیدن خوبه ولی وقتی از کوره در میره حتی منم کتک میزنه…»:«در این مورد هیچ کاری نمیشه انجام داد، فقط میتونی خودتو بخاطر از دست دادن کنترلت در شهوت سرزنش کنی.»_
چن شینگ:«چه یشم زیبایی! محافظ من چقدر خوش قیافست!!»
چن شینگ:«هی برگرد اینجا! اینطوری با کسی که نجاتت داده رفتار میکنی؟؟؟ منو باز کن… کجا داری میری برگرد!!!!»
چرا محافظم فرار کرد؟
……………………………………
تعداد چپتر: 138 چپتر
وضـعیت : پایان یافته