Transmigrated into a School Idol and Forced to Do Business
…………………………………………………………………………..
یو بای ژو توی یه کتاب منتقل شد.
قهرمان با استعداد، دانش آموز برتر مدرسهست. به دلیل برتری اون توی هر موضوعی، باعث نارضایتی افراد زیادی از اون شد، به همین دلیل برای سر و کله زدن باهاش به راه های مختلفی فکر کرد. تا جایی که سایه تاریکی رو روی دوران دبیرستانش گذاشت. با این حال، اونایی که اذیتش میکردن نمی دونستن که قهرمان به ظاهر فقیر داستان، در واقع کوچکترین پسر ثروتمندترین مرد شهر (….) ـه.
و شش سال دیگه، قهرمان داستان جایگاه پدرش رو به عنوان ثروتمندترین مرد جدید شهر (….) با توانایی های خودش به دست میاره و ده سال بعد جوان ترین و ثروتمندترین مرد کشور میشه! وقتی این اتفاق بیفته، شرورها توسط قهرمان داستان تا حد مرگ شکنجه میشن!
از شانس بد، یو بایژو هم توی این کتاب تناسخ کرد. تو بدن شروری که بیشتر از همه قهرمان داستان رو مورد آزار و اذیت قرار داد. یو بای ژو، برای اینکه بتونه چند سال دیگه زندگی کنه، شروع به کشیدن یه نقشه برای اصلاح شخصیتش و روابطش با قهرمان، می کنه.
با این حال، همونطور که اون در تلاشه تا تصویرش رو توی چشمای قهرمان داستان حفظ کنه، قهرمان داستان با نگرانی اون رو به سمت دیوار هل میده و او رو بین دیوار و حصار دستاش، اسیر می کنه. اون چشمای قهوه ای خوش رنگ با دقت اون رو تماشا می کنن. “یو بای ژو، اگه دوباره مشکلی درست کنی، تو رو می بوسم.”
یو بای ژو که تازه به راه راست هدایت شده بود، وحشت می کنه. “کسی می تونه بگه که دقیقا کجای راه و اشتباه کردم؟!”
……………………
تعداد چپتر: 61 چپتر + 1 اکسترا