اطلاعات جانبی
خلاصه داستان
وقتی پسر بچه ۱۰ ساله ای بودم از روی درخت افتادم پایین و به سرم ضربه خورد.بهوش که اومدم دیدم دنیای اطرافم مثل قبل نیست. من میتونستم احساسات مردم رو به صورت رنگ و اعداد ببینم. صورتی برای عشق، قرمز برای عصبانیت، آبی برای غم، سبز برای حس بد و زرد برای تمایل… من “یان کنگشان” را تابستان بعد از امتحانات ورودی دانشگاه در جزیره “آلوی سبز” دیدم. اون مرموز، خوشتیپ و مرد ایدهآل همه ی زن های جزیره… و همچنین من بود. میخواستم احساسات اون برای من صورتی باشه ولی یک روز یهو رنگش زرد شد و انگار به من علاقه ای نشون نمیداد. عشق مثل نوشابه لیمویی هست، ترش و شیرین ولی پر از انرژی. هیچوقت نمیفهمی که قلب چه کسی که زیر اون همه گوشت مخفی شده برات می تپه.