شمشیر معروف ژنرال یان چانگچینگ تا چه حد ممکن است تیز باشد؟با یک تکان دستش میتوانست سختترین زره را بشکافد و با کوچکترین ضربه مویی را قطع کند.با زور، میتوانست سر دشمنش را به شکلی تمیز بزند، اما…
وضـعیت : پایان یافتهشمشیر معروف ژنرال یان چانگچینگ تا چه حد ممکن است تیز باشد؟با یک تکان دستش میتوانست سختترین زره را بشکافد و با کوچکترین ضربه مویی را قطع کند.با زور، میتوانست سر دشمنش را به شکلی تمیز بزند، اما…
وضـعیت : پایان یافتهآلبارینو اسیب شناسی بود که در پزشکی قانونی وستلند کار میکرد. او مجرد بود و شخصیت شوخ طبعی نیز داشت که گاهی با همکارانش برای نوشیدن مشروب بیرون می رفت درست مثل هر پزشک پزشک قانونی دیگر.البته به جز یک موضوع: او یک قاتل سریالی روانی بود که هیچکس از ان باخبر نبود مدت ها بود که آلبارینو یک زندگی معمولی، خستهکننده، یکنواخت و بدون هیجان داشت، از خانه – به اداره پزشکی قانونی – به صحنه جنایت ( صحنه جنایت خودش یا شخصی دیگر). تا اینکه یک روز، یک قاتل سریالی روانی دیگر به طور ناخواسته هدفی را که او سه ماه برای کشتنش برنامه ریزی کرده بود کشت.با خراب شدن برنامه بسیار دقیقش، او عصبانی شد و تصمیم گرفت برای تحریک عصبانیت انیکی قاتل خودش دست به کار شود.
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه:
دوان جیایان یه بتای خیلی خوش قیافه است که همیشه زندگی خوبی داشته! ولی وقتی وارد دبیرستان میشه روند زندگی خوبش متوقف میشه!
همش هم بخاطر نماینده کلاسه! لو شینگسی وضعیت خانوادگی بهتری از دوان جیایان داره، قدبلندتره، بسکتبال بهتر بازی میکنه و وضعیت تحصیلش رو که نگو! اصلا توی یه دنیای دیگه است نسبت به دوان جیایان.
حتی بهترین دوست دوان جیایان هم دلش میخواد یه بار عطر اون رو بو کنه!از همه مهمتر اینه که هر دختری دوان جیایان عاشقش میشه، شیفته و خمار لو شینگسیه!
اوه… حالا دوان جیایان تبدیل به یه امگا شده که به فرومونهای لو شینگسی نیاز داره! حالا باید التماسش کنه که قبول کنه گازش بگیره! خوبه اون امگاست نه این مرتیکه دردسر!
………………………………………………
تعداد قسمت: ۷۲ چپتر +۴ اکسترا
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه :
شاهزاده سقوط کرده، بای لیز_این، بخاطر تلاش خود برای معکوس کردن زمان و مکان برای نجات پادشاهی سقوط کرده اش، به یک سیستم ابعادی متصل شده و میزبان هوش مصنوعی ای به نام S419M شد.
از آن پس زندگیش دستخوش تغییر شد: پرش جهانی، تغییر چهره ی مداوم و کبودی شدن در عرض چند ثانیه. رفتن به دنیاهای باستان، مدرن، آینده و پس از آخر الزمان، ماشینی، جنگ های خونی، خدایان و شیاطین، جاودانه ها …
قدرت ذهنی او روز به روز بیشتر و قدرتمندتر میشد و آماده ی برگشتن به زمان و مکان خود بود. اما به طور غیر منتظره ای ماموریتی مخفی در سطح خدا را راه انداخت: بازگشت پادشاه خدایان. او باید قبل از بازگشت به دنیای اصلی خود این ماموریت را انجام دهد!اگر میدانست چگونه باعث راه انداختن آن شده ، از آن دوری میکرد.
……………………………………………………………….
تعداد چپتر: 317چپتر
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه:
چو مو یون برای تبدیل شدن به یک ستاره در JJWXC به داستان “قلمرو شیطانِ” خود تکیه کرده بود، اما اصلا انتظار آن را نداشت که او، بعد از نوشتن هفت موقعیت و داستان ذهنی و سوءاستفاده از آن هفت داستان ذهنی تا سر حد مرگ، به آن کتاب لعنتی تناسخ پیدا کند!
این سیستم روی دستبند دیگه چه چیز لعنتیایه؟
و اینکه “یا باید از هفت مرد خاستگاری کنی و یا زیر دست این هفت مرد طعم مرگ غمانگیزی را بچشی” دیگه چه چیز لعنتیای بود؟
من تنها میخواستم برای ارضاء علایق و خواستههای بد خود یک رمان بنویسم، وگرنه واقعا چه کسی هست که بخواهد با یک دسته سگ دیوانه و سادیسمی درگیر شود؟
(JJWXC : یا Jinjiang Literature City, یه سایت به زبان چینی برای پخش و اشتراکگذاری رمانهای انلاین.)
………………………….
تعداد چپتر: 279 چپتر + اکسترا
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه:
شیان شنگ فردی جذاب و در عین حال بیمار بود. به این ترتیب، در نوجوانی برای زنده ماندن او را به شکل یک دختر درآوردند و به عنوان یک شاهزاده خانم بزرگ شد.
یک روز دو کشور در حال جنگ بودند و اوضاع وخیم بود. او به سمت دیوار شهر دوید تا به برادر بزرگترش امید دهد، اما ولیعهد کشور دشمن او را دید.
چشمان تیزبین و نافذ او از بین ده ها هزار سرباز گذر کرد و بر چهره ظریف شیان شنگ فرود آمد.
با پیمان ازدواج در ازای صلح، دو کشور در نارضایتی بودند.
ولیعهد کشور شمالی با چشم طمع به شیان شنگ نگاه کرد و قول داد به محض اینکه این زیبارو در آغوشش باشد، جنگ را متوقف کند.
خانواده سلطنتی کشور جنوبی نگران و مضطرب بودند. «شما سعی می کنید یک شاهزاده را به دست آوردید!»
برای صلح موقت، شیان شنگ با ولیعهد کشور دشمن ازدواج کرد. او گفت که حال جسمی خوبی ندارد و بهانه ای برای توقف و کامل نکردن ازدواجاش آورد.
با این حال، ولیعهد، ژان لو، سرسخت بود و ظاهراً می خواست شیان شنگ را در همان دیدار اول، زنده ببلعد.
ولیعهد روز به روز بیشتر و بیشتر به شیان شنگ فکر می کرد زیرا نمی توانست طعم او را بچشد.
…………………………………
تعداد چپتر: 106 چپتر + 2 اکسترا
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه داستان:
وقتی چو چین معشوقهی مبتلا به فراموشی خودش رو پیدا کرد، نامزدِ قلابی که خانوادهی معشوقهاش براش ترتیب داده بودن همراهش بود.
نامزد قلابی:«من کسیم که تو بیشتر از همه عاشقی.»
جونگ یی بین:«… دروغگو، کسی که من عاشقشم چو چینه.»
نامزد قلابی:«مگه حافظهات رو از دست ندادی؟»
جونگ یی بین:«فاک! هنوز چو چین رو یادمه!»
چو چین:«….»
به جز تو، من تمام دنیا رو فراموش کردم… هیچوقت فراموشت نمیکنم چو چین.
وضـعیت : درحال پخشخلاصه داستان:
لینهان، بهترین امگای امپراتوری، طراح اصلی مکانیکی آکادمی نظامی ملی بود. علاوه بر غلظت زیاد فُرمون ها و قدرت معنوی غیرقابل باورش، هیچکس نمیداند که او توانایی عجیبی را نیز بیدار کرده است – ” ذهن خوانی!”
تنها با گذاشتن دستش بر روی دست شخص دیگری، میتوانست بفهمد که در ذهن طرف مقابل چه میگذرد.
اوضاع در امپراتوری در حال تغییر بود، و طوفان در شُرُف آمدن بود؛ و لینهان به عنوان برجسته ترین طراح مکانیکی موسسه تحقیقات نظامی، با آن ژنرال عالیرتبه و مقتدر امپراتوری ملاقات کرد.
لین هان مجبور شد دستکشهایش را دربیاورد و با آن اسطورهی بدنام و سنگدل دست دهد.
«بوی خیلی خوبی میده، میخوام مارکش کنم!»
«لینهان: ؟؟؟»
جوان با سردی، صورتش را پایین انداخت و دستش را با بیحوصلگی عقب کشید: «برای گستاخی که کردم متاسفم!»
“اجازه بدید تا تصور کنم که در میان ستارهها، ستارهای وجود داره، که زندگی من رو بواسطهی تاریکی ناشناختهای هدایت می کنه.” تاگور”
……………………………
تعداد چپترها: 132 چپتر
وضـعیت : پایان یافتهخلاصه داستان:
گفته میشود؛ افسر عالی رتبه ارتش شمالی بداخلاق و خشن است. افرادی که زیر دستش مرده بودند بیشمار بودند. در زندگی قبلیاش آن چانگچینگ شایعات را باور کرد و از او ترسید.
هرگز شجاعت نداشت که از نزدیک نگاهش کند. تنها زمان مرگش فهمید که این مرد تمام محبتش را به او داده بود.آن چانگچینگ در بازگشت به شب ازدواجش به مرد ترسناک نگاه کرد و با بوسه ای بر لب هایش پیش قدم شد.
ابروهای مرد چین خورد. چانه اش را به آرامی نیشگون گرفت: «ازم نمیترسی؟»
آن چانگچینگ گردن مرد را در آغوش گرفت و به شیرینی لبخند زد: «من ازت نمیترسم. فقط از درد میترسم.» و مرد هرگز نمیخواست او دردی را حس کند.
……………………………………………………
تعداد چپتر: 140چپتر
(ترجمهی انگلیسی درحال پخش است.)
خلاصه داستان:
لینگ منگ یه گیمر معمولی تو بازی آنلاین افسانه کهکشانه و با زحمت شهرتی افسانهای برای خود ساخته، مردم اون رو به خاطر زبون زهرالودش به اسم ددی لمون میشناسن… ولی یک روز با حریفی قدرتمند، خدای کیهانی منگو مسابقه میده و اون میبازه! و اون عوضی داشته بازیشون رو آنلاین پخش میکرده!! شهرتش به عنوان ددی خدشهدار شده و حالا ازش تو میمها و جوکها استفاده میشه. الان وقتشه پدیا لمون چهره واقعی خدای منگ رو پیدا کنه و انتقامش رو ازش بگیره و …
……………………………………………………….
تعداد چپتر: 83 چپتر