اطلاعات جانبی
خلاصه داستان
زمانی که موران هنوز فرمانروا نشده بود، همیشه کسی پیدا میشد که بهش بگه”سگ.” البته یک سری توصیفات سگ گونه هم بهش نسبت میدادند که اینقدرها هم بد نبودند. مثل آن دسته چیز هایی که کسایی که با او هم بستر میشدند در موردش میگفتند. اونها همیشه از موران با حرف هایی مثل اینکه کمرش اندازه ی کمر یه سگ نر قوه دارد، یاد میکردند.اما در نهایت تمامی این حرف و حدیث ها درباره ی شباهت او به سگ هنگامی که موران به فرمانروایی دنیای تهذیبگری منصوب شد، از بین رفتند.موران طی جریاناتی از یک پسر یتیم و رها شده، تبدیل به پادشاهی خونخوار شد؛ تا جایی که مردم از تمام دنیا با هم متحد شده و علیه مو ران شورش کردند. اما درست لحظه ای که ارتش شورشی منتظر جواب کوبنده ی مو ران بودند، پادشاه خونخوار زمانه، در تنهایی بی حد مرزش قبل از رسیدن نیرو های شورشی دست به خودکشی زده بود.و اما این دنیا همیشه بازی های پیچیده ی خود را برای ادمیان دارد.و این حرف زمانی معنی و مفهوم پیدا میکند که موران پس از مرگ دوباره چشم گشوده و خود را در بدن خود در سن ۱۵ سالگی میابد.و این اتفاق خود شروع سرنوشتی تازه، و یا شاید شانسی دوباره برای آشکار شدن حقیقت مسائل، تبدیل شدن دوستی ها به دشمنی و نفرت ها به عشق باشد…عشقی حقیقی، تلخ و شیرین، اما ابدی..
تذکر مهم نویسنده و مترجم:
در روند این رمان موارد زیادی صحنه های جنسی خشن و بکار بردن الفاظ رکیک وجود داره..لطفا اگر روحیه حساسی دارید نخونید.