اطلاعات جانبی
خلاصه داستان
خلاصه داستان:
لینهان، بهترین امگای امپراتوری، طراح اصلی مکانیکی آکادمی نظامی ملی بود. علاوه بر غلظت زیاد فُرمون ها و قدرت معنوی غیرقابل باورش، هیچکس نمیداند که او توانایی عجیبی را نیز بیدار کرده است – ” ذهن خوانی!”
تنها با گذاشتن دستش بر روی دست شخص دیگری، میتوانست بفهمد که در ذهن طرف مقابل چه میگذرد.
اوضاع در امپراتوری در حال تغییر بود، و طوفان در شُرُف آمدن بود؛ و لینهان به عنوان برجسته ترین طراح مکانیکی موسسه تحقیقات نظامی، با آن ژنرال عالیرتبه و مقتدر امپراتوری ملاقات کرد.
لین هان مجبور شد دستکشهایش را دربیاورد و با آن اسطورهی بدنام و سنگدل دست دهد.
«بوی خیلی خوبی میده، میخوام مارکش کنم!»
«لینهان: ؟؟؟»
جوان با سردی، صورتش را پایین انداخت و دستش را با بیحوصلگی عقب کشید: «برای گستاخی که کردم متاسفم!»
“اجازه بدید تا تصور کنم که در میان ستارهها، ستارهای وجود داره، که زندگی من رو بواسطهی تاریکی ناشناختهای هدایت می کنه.” تاگور”
……………………………
تعداد چپترها: 132 چپتر