خلاصه داستان:
وقتی چو چین معشوقهی مبتلا به فراموشی خودش رو پیدا کرد، نامزدِ قلابی که خانوادهی معشوقهاش براش ترتیب داده بودن همراهش بود.
نامزد قلابی:«من کسیم که تو بیشتر از همه عاشقی.»
جونگ یی بین:«… دروغگو، کسی که من عاشقشم چو چینه.»
نامزد قلابی:«مگه حافظهات رو از دست ندادی؟»
جونگ یی بین:«فاک! هنوز چو چین رو یادمه!»
چو چین:«….»
به جز تو، من تمام دنیا رو فراموش کردم… هیچوقت فراموشت نمیکنم چو چین.